معنی ایجاد تصورذهنی
حل جدول
خیال
لغت نامه دهخدا
ایجاد. (ع مص) (از «وج د») ائجاد. آفریدن و هست نمودن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). در وجود آوردن و پیدا کردن. (آنندراج) (غیاث). هست کردن. (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی):
این طلب در ما هم از ایجاد تست
رستن از بیداد یارب داد تست.
مولوی.
- ایجاد کردن، آفریدن. از عدم بوجود آوردن. (ناظم الاطباء).
|| اختراع کردن. (ناظم الاطباء). || بمطلب رسانیدن کسی را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || توانگر وبی نیاز کردن. (منتهی الارب). یقال: الحمد ﷲ الذی اوجدنی بعد فقر و آجدنی بعد ضعف، ای قوانی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). || به ستم بر کاری داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج). یقال اوجدنی علی الامر. (ناظم الاطباء). || توانا گردانیدن بعد سستی، یقال: اوجده و آجده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). قوی گردانیدن. (از اقرب الموارد) (المصادر زوزنی). || رنج دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
علینقی ایجاد
علینقی ایجاد. [ع َن َ ی ِ] (اِخ) ابن احمدعلی خان همدانی. متخلص به ایجاد. اصل او از همدان بود و در «برهان پور» متولد شد ودر سال 1189 هَ. ق. درگذشت. ابیاتی از شعر او در نتایج الافکار نقل شده است. (از الذریعه ج 9 ص 764).
فرهنگ معین
(مص م.) بوجود آوردن، آفریدن، (اِمص.) آفرینش. [خوانش: [ع.]]
فرهنگ واژههای فارسی سره
آفرینش، برپایی، گشایش، ساختن
کلمات بیگانه به فارسی
برپایی
مترادف و متضاد زبان فارسی
ابداع، احداث، پیدایش، تاسیس، تشکیل، تکوین، تولید، خلق، خلقت، کون، وضع
فارسی به انگلیسی
Birth, Construction, Generation, Institution, Making, Origination
فارسی به عربی
تالیف، خلق، استتباب
ایجاد جنجال
إثاره الجدلِ
ایجاد آشوب
إثاره الْقَلاقلِ
ایجاد اغتشاش
إثاره الْقَلاقلِ
فرهنگ عمید
آفریدن، هست کردن،
بهوجود آوردن،
فرهنگ فارسی هوشیار
آفریدن و هست نمودن
فرهنگ فارسی آزاد
شَجَره ایجاد، درخت عالم هستی.
َ
معادل ابجد
1480